اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

اميرعلي عزيز مامان و بابا

بدون عنوان

اميرعلي و فاطمه جون در مسابقه پرواز موشك سبحان و علي پسرعمه هاي اميرعلي هليا و اميرعلي ( تولد هليا جون ) فاطمه مها فواد اميرمحمد اميرعلي در تولد مها و اميرمحمد بچه هاي دايي نعيم علي خوشتيپ پسرعمه اميرعلي   ...
28 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

  کارهای بزرگ تنها از مردان بزرگ ساخته است و مردان هنگامی بزرگ می شوند که بخواهند... پسرم بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه می نگری .     ...
4 بهمن 1391

بدون عنوان

امسال امیرعلی جان پیش دبستانی ٢ هست.تا حالا پسرم مهد کودک می رفت اما امسال به خاطر اینکه با محیط و مقررات مدرسه آشنا بشه بردیمش مدرسه ثبت نام کردیم. اسم مدرسه اش اندیشه هست و خانم معلمش هم خانم حسینی هستند که خانم خیلی خوب و مهربونی هستن .پسرم خیلی خوشحاله که مدرسه میره احساس بزرگی می کنه قربونش بشم .در ضمن دندون دوم امیرعلی جان هم افتاد و پشت سرش دندون دائمیش در اومد .عزییییییییییییزم.                                            ...
20 آبان 1391

بدون عنوان

دانشگاه از ١٨ مرداد تا عید فطر تعطیل بود چون ماه رمضان بود مسافرت نمی شد رفت برای همین تصمیم گرفتیم توی این فرصت ختنه ات کنیم .رفتیم کلینیک شفا وقت گرفتیم و شب بردیمت برای ختنه .دکتر بغلت کرد وگفت بریم ازت عکس بگیریم من وبابا و دایی محمد توی سالن ایستاده بودیم تا از اتاق عمل بیرونت بیارن . یه کوچولو ماسک بیهوشی گذاشته بودن تا به خواب بری و متوجه آمپول بی حسی نشی خلاصه وقتی بیدار شدی اثر بی حسی رفته بود و جیغ می زدی پرستار بهت مسکن داد و مرخصت کردن . وقتی خونه رسیدیم خوابیدی دو ساعت بعدش که بیدار شدی دیگه درد نداشتی ولی تا صبح پلک روی هم نذاشتی می گفتی می ترسم بخوابم خون بیاد هر چی هم بهت می گفتم طوری نیست من بیدارم ولی دیگه ن...
8 شهريور 1391

روز پدر مبارک

            كودكي هايم هميشه سرپناهم بوده اي   در بزرگي هم هميشه تكيه گاهم بوده اي   با بدي هايم هميشه مهرباني كرده اي   مشتري قهرهاي گاه گاهم بوده اي   دوستت دارم پدر روزت مبارك! تا ابد   در پناه او بماني كه پناهم بوده اي       دو روز می شه که امیرعلی تو خونه با دایی محمدش می مونه.می خوام صبحها یه کم بیشتر بخوابه طفلی خسته شد از بس هر روز صبح زود بیدار شد و مهد رفت .تصمیم گرفتم صبحها دیرتر ببرمش مهد کودک.ببینم چقدر می تونم عملیش کنم .باید دایی محمدش قبول کنه که شبها بیاد خونه ما بخوابه . ...
11 خرداد 1391