اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

اميرعلي عزيز مامان و بابا

 

 

 یک روز بودم و یک روز نبودم این همان است که همه خواهند دید

تجربه زیباست اگر بگذارند ،حال که هستم می خواهم بنویسم چون که نوشتن تجربه است

برای تو که خورشید آرزوی منی

 

شکلکهای جالب آروین 

 

 

  پسرم!

همیشه سعی کن لبخند بر لبانت,عشق در قلبت, لطف در نگاهت, محبت در چهره ات, بخشش در رفتارت وحق در زبانت جاری باشد و بس.

 

 شکلکهای جالب آروین

كارهاي بزرگ تنها از مردان بزرگ ساخته است و مردان هنگامي بزرگ مي شوند كه بخواهند...

پسرم بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه مي نگري.

  شکلکهای جالب آروین

عزیزم!

وقتي باور داري که مي‌تواني، حتما مي‌تواني!

هر آنچه که بايد، انجام بده و به تحقق آرزوهايت ايمان داشته باش؛ هر آنچه که باشند.

به آرزوهاي خود ايمان بياور و به گونه‌اي به آنها بينديش که گويي به زودي رخ مي‌دهند.

 

 شکلکهای جالب آروین

 

دلبندم!

اگر در زمستان تسليم شوي، اميد شكوفائي «بهار»، زيبايي «تابستان» و باروري «پاييز» را از كف داده اي!

مبادا بگذاري درد و رنج يك فصل، زيبايي و شادي تمام فصل هاي ديگر را نابود كند!

زندگي را فقط با فصل هاي دشوارش نبين، در راههاي سخت پايداري كن، لحظه هاي بهتر بالاخره از راه مي رسند!

 

                       شکلکهای جالب آروین

 

بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه ، چشمانت را از من دور کند

  و

 بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد

 

شکلکهای جالب آروین

 

بدون عنوان

اميرعلي و فاطمه جون در مسابقه پرواز موشك سبحان و علي پسرعمه هاي اميرعلي هليا و اميرعلي ( تولد هليا جون ) فاطمه مها فواد اميرمحمد اميرعلي در تولد مها و اميرمحمد بچه هاي دايي نعيم علي خوشتيپ پسرعمه اميرعلي   ...
28 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

  کارهای بزرگ تنها از مردان بزرگ ساخته است و مردان هنگامی بزرگ می شوند که بخواهند... پسرم بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه می نگری .     ...
4 بهمن 1391

بدون عنوان

امسال امیرعلی جان پیش دبستانی ٢ هست.تا حالا پسرم مهد کودک می رفت اما امسال به خاطر اینکه با محیط و مقررات مدرسه آشنا بشه بردیمش مدرسه ثبت نام کردیم. اسم مدرسه اش اندیشه هست و خانم معلمش هم خانم حسینی هستند که خانم خیلی خوب و مهربونی هستن .پسرم خیلی خوشحاله که مدرسه میره احساس بزرگی می کنه قربونش بشم .در ضمن دندون دوم امیرعلی جان هم افتاد و پشت سرش دندون دائمیش در اومد .عزییییییییییییزم.                                            ...
20 آبان 1391

بدون عنوان

دانشگاه از ١٨ مرداد تا عید فطر تعطیل بود چون ماه رمضان بود مسافرت نمی شد رفت برای همین تصمیم گرفتیم توی این فرصت ختنه ات کنیم .رفتیم کلینیک شفا وقت گرفتیم و شب بردیمت برای ختنه .دکتر بغلت کرد وگفت بریم ازت عکس بگیریم من وبابا و دایی محمد توی سالن ایستاده بودیم تا از اتاق عمل بیرونت بیارن . یه کوچولو ماسک بیهوشی گذاشته بودن تا به خواب بری و متوجه آمپول بی حسی نشی خلاصه وقتی بیدار شدی اثر بی حسی رفته بود و جیغ می زدی پرستار بهت مسکن داد و مرخصت کردن . وقتی خونه رسیدیم خوابیدی دو ساعت بعدش که بیدار شدی دیگه درد نداشتی ولی تا صبح پلک روی هم نذاشتی می گفتی می ترسم بخوابم خون بیاد هر چی هم بهت می گفتم طوری نیست من بیدارم ولی دیگه ن...
8 شهريور 1391