اميرعلياميرعلي، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

اميرعلي عزيز مامان و بابا

بدون عنوان

1391/6/8 11:15
نویسنده : مامان نسيم
179 بازدید
اشتراک گذاری

دانشگاه از ١٨ مرداد تا عید فطر تعطیل بود چون ماه رمضان بود مسافرت نمی شد رفت برای همین تصمیم گرفتیم توی این فرصت ختنه ات کنیم .رفتیم کلینیک شفا وقت گرفتیم و شب بردیمت برای ختنه .دکتر بغلت کرد وگفت بریم ازت عکس بگیریم من وبابا و دایی محمد توی سالن ایستاده بودیم تا از اتاق عمل بیرونت بیارن . یه کوچولو ماسک بیهوشی گذاشته بودن تا به خواب بری و متوجه آمپول بی حسی نشی خلاصه وقتی بیدار شدی اثر بی حسی رفته بود و جیغ می زدی پرستار بهت مسکن داد و مرخصت کردن . وقتی خونه رسیدیم خوابیدی دو ساعت بعدش که بیدار شدی دیگه درد نداشتی ولی تا صبح پلک روی هم نذاشتی می گفتی می ترسم بخوابم خون بیاد هر چی هم بهت می گفتم طوری نیست من بیدارم ولی دیگه نخوابیدی تا صبح که خوابت برد . خلاصه دامن هم پات نکردی خوشت نمی اومد از روز دوم شلوار پوشیدی خدا راشکر خیلی زود خوب شدی. فردای روز عید با عمه سمیه اینا رفتیم قشم . خیلی خوش گذشت مخصوصا به تو و هلیا دختر عمه ات . یه روز رفتیم سیتی سنتر ،طبقه سومش فقط بازی بود تو وهلیا تا تونستین بازی کردین حتی موقع شام هم سر میز نیومدین و بابا مهدی طفلی هم باشما بود البته خودشم کم نمی اورد و بازی می کرد . شن بازی و اب بازی کنار دریا هم که نگو دل از دریا نمی کندین .دندون امیر جان هم توی این سفر لق شد و وقتی برگشتیم چند روز بعد افتاد . دندون جدیدش هم در اومد کلا خیلی سریع اتفاق افتاد.انتظار نداشتم اینقدر زود دندونش بیفته و دندونای اصلیش دربیاد .                   

                            ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤                      ❤شکلکهــای جالـــب آرویــــن❤           

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)