امیرعلی مرد کوچک
دیروز عصر امیرعلی جان را برای چکاپ بردم دکتر.اسم دکترش،خانم دکتر سیمین صادقی بجد هست. هر وقت مطبشون میریم کلی سربه سر امیر علی میذاره و امیر هم خیلی دوستش داره.من ساکت می شم و امیر خودش توضیح میده که چه مشکلی داره.دکتر هم خوشش میاد و روی صحبتش را به سمت اون می کنه و با همون زبون بچگی باهاش حرف میزنه و میگه چی بخوره و چیکار بکنه. بعدش رفتیم بازار واسش کفش خریدیم .همیشه خودش لباس و کفشش راانتخاب می کنه.دیروز هم یه صندل برداشت که کف اون عکس بن تن داشت .وقتی یکسال و نیمش هم بود توی مغازه کفش فروشی من می خواستم یه چکمه براش بردارم ولی اون در حالیکه توی بغلم بود دستش را به سمت یه کفش اسپرت دراز کرده بود و می گفت «این ،این ،این...»بالاخره هم براش گرفتیم.ولی درکل خوش سلیقه هست و انتخاب خوبی داره.طبق گفته خودش «مامان ،من دیگه بزرگ شدم،مرد شدم».جییییگررررررمامان.